Saturday, April 12, 2008

من لبخند می زنم


.
.
می دانی فرق من و تو چیست ؟
تو هروقت که بخواهی "نه" می گویی و من از گفتن نه بیزارم
.
تو خودت را خوبِ دنیا نشان می دهی و من بدِ دنیا در حالیکه
تو خوبی و من بد
تو همه کار می کنی و با یک معذرت خواهی لبخند من را می بینی
و من همه کار میکنم و بی معذرت خواهی تن به شکست می دهم
.
می دانی فرق من و تو چیست ؟
.
.تو می روی و می روی و می روی و آخر سر می آیی
من می آیم و می آیم و می آیم و آخر سر می روم
...تو سرت درد می کرد، دلت درد می کرد،بی حوصله بودی
و من که فرق دل و معده ،سردرد و سر گیجه را نمی دانستم ناگهان همه وجودم درد شد
...تو از رفاقتت می گفتی،از چرا بودن من با تو
...من از تنهایی می گفتم، از چرا بودن من با تو
.
می دانی فرق من و تو چیست ؟
.
تو هزاران دوست داری و من تنهای این عالمم
تو لبخند زدی،اخم کردی،اخم کردی،اخم کردی و ناگهان قاه قاه خندیدی
من لبخند زدم،لبخند زدم،لبخند زدم،لبخند زدم و ناگهان قاه قاه خندیدم
تو سردی کردی،من لبخند زدم
تو تلخی کردی ،من لبخند زدم
تو شادی کردی،من لبخند زدم
تو پیروز شدی،من لبخند زدم
تو مست شدی،من لبخند زدم
تو خواب بودی،من لبخند زدم
تو بیدار شدی،من لبخند زدم
...تو سکوت کردی
...من لبخند زدم
.
.
.